۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

128

تو کتابخونه که هستم مامان زنگ می‌زنه، مجبورم یواش حرف بزنم.
این مدلی: «هَه. هِمی‌هواد هیاد هُنبالم. هودم هیام.»
بعد مامان هم جو گیر می‌شه همین مدلی جواب می‌ده!

۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

127

- نرفتی کتاب‌خونه؟
+ چرا... دلم درد می‌کرد برگشتم.
- چرا مامان؟
+ |-:
- سردیت کرده لابد.
+ نه
- رودل کردی پَ.
+ جوج
- چاییدی. هی می‌گم لخت نرو بیرون.
+ مامان چیزی از قبل ِ درآوردن ِ رَحِمت یادت میاد؟

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

126

گفتیم پوست‌کلفت می‌شیم، دیگه راحت می‌شیم.
نمدونستیم پوست ِ کلفت که کنده شه دردش بیشتره...

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

125

دلیل اصلی که باعث می‌شه آدم یه کاری رو بعد از مدت‌ها پشت گوش انداختن انجام بده،
اینه که یه کار ِ خیلی مهم‌تر از اون پیش بیاد.

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

124

بچه بودیم یه مسابقه‌ای بود دور ِ صندلیا می‌چرخیدیم، موزیک که قطع می‌شد باید زود می‌شستیم روشون. یادتونه؟
امروز تو مترو یه جا خالی شد، کوله و زنبیلمو از رو زمین ورداشتم همین‌جوری عقب‌عقب با کــون به سمت جائه می‌رفتم،
یهو یکی نشست زیرم.
یاد ِ اون افتادم... تجدید خاطره‌ای هم شد...

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

123

- ... که شعرش هم هست: هر کی از چشم ِ خود، یار ِ من نمدونم چی‌چی فلان
+ هر کسی از ظن خود شد یار ِ من
- آها. آره آره

یعنی اگه شعر نگه می‌میره؟

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

122

کس‌خلایی هم هستن از ایرانسل و همراه اول حتا،‏
زنگ می‌زنن می‌گن همین شماره‌ی شما رو داریم منتها آخرش به جا شیش، هشته. یا فلانه.
شماره من! شماره‌ای که کل اعداد رو با گه‌ترین جایگشت می‌شه توش پیدا کرد...
به چهار برابر ِ قیمت.

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

121

تو تاکسی نشسته بودم، «بازم اشکای چشمام مثه آب روونه»ی هایده می‌خوند. کم هم بود صداش. یک فاز توپی برداشته بودم واسه خودم...
یه یارو عنه دراومد گف: آقای راننده صدای خواننده زن شنیدن هم اجباریه؟ راننده‌هه گف نه. زد رو رادیو.
پسره که جلو نشسته بود هندزفیریش رو درآورد کرد تو گوشش. منم چسبیدم به در. آدمی که از شنیدن صدای زن حالش بد می شه، ملوم نیس از این که یه زن بشینه کنارش چه حالی می شه...

120

- عه! پالتو خریدی؟ چه خوشگله. چقد بهت میاد‍.
+ این؟! دو ساله دارم اینو می پوشم. پوسیده دیگه. می خوام بدمش خیریه.

کاش آدم بالاخره می پذیرفت که کوره. کلن می کشید بیرون از این قضیه تبریک و فلان...

119

بعد از چهار ساعت ورزدن از سوتی‌های ممود و دوستان،
در پایان مهمانی ایمیل‌هایشان را رد و بدل می‌کنند تا اگر کُس تازه‌ای دستشان رسید برای سایرین فوروارد کنند...

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

118

آقا ما یه همکار داشتیم
لحیم‌کاری که می‌خواست یادمون بده،
از این که تو جبهه چطو لحیم‌کاری می‌کنی، شروع کرد.
دمش گرم.
کار نداشت که ما دختریم و شاید هیچ‌وقت گذرمون به جبهه نیفته.

می‌خواست یه چی یاد بده درست و کامل یاد می‌داد...

117

می‌ری لباس بخری، همه اندازه مایو!‏
بهش هم بگی این کوچیکه، ‏
یارو کل ِ هیکلش رو می‌اندازه توش، د ِ بکش، که نه اینا فیری‌سایزه به همه می‌خوره...

می‌خوام بدونم آیا فک می‌کنن آدم لباس غواصی می‌خواد بخره یا چی؟!‏

۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

116

یه دوست ِ واقعی هیچ‌وقت مودبانه آدم رو قهوه‌ای نمی‌کنه،
بلکه با فحش‌های رکیک این کار رو می‌کنه.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

115

آقای ستّار
خواستم بگویم ما عاشق چیزی که نیست شدیم و روی دریا هم خونه ساختیم
و شد‏‏.‏
(+)

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

114

خدایی کارگرای مترو باید واسه این که تیزر ِ«مُلک سلیمان»* رو روزی شصت بار می‌شنون، سختی ِ کار بگیرن.

* «اجنه و شیاطین که در دنیای ما به سر می‌برند، خشن و غلیظ! شده و به ما نزدیک می‌شوند.‏ نزدیک و نزدیکتر... »

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

113

کیری‌ترین نوع ِ احترام، احترامیه که به خاطر سن و سال کسی باید به‌ش بذاری،
در حالیکه کاراش عین بچه‌ی دو ساله‌اس.

آخه این سنی که نیم‌جو رفتارای تو رو عوض نکرده، به چه دردی می‌خوره؟

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

112

خیلی از «شما زحمت نکشین. خودم برمی‌دارم.» هایی که می‌شنوین به این دلیله:‏
[اَه... گه بگیره. همین که خم می‌شه کــــون پشمالوش می‌افته بیرون.‏..]

111

گشادها رو نمی‌شه با حرف‌زدن از اهمیت یه کار و عواقب انجام ندادنش ترسوند و هول داد.
فایده نداره.
برعکس. سعی کنین موضوع رو کوچیک و ساده نشون بدین. یا خوردخورد ازشون کار بخواین.

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

110

«گرگ ِ پیر مُـــــرد.»

پ.ن: من واقعن لذت می‌برم وقتی می‌بینم تو سلف دانشگاه از حیوونایی استفاده می‌شه که به مرگ طیبعی مردن.
جای تقدیر داره واقعن.

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

109

سر بعله‌برون ِ داداشه، توی اون هاگیرواگیر که همه سرِ مهریه چونه می‌زدن،
که نمدونم دختر ما آدم معمولی نیس و تحصیل کرده اس و فلان،
اینام  که  فامیلای مام همه تحصیل کردن ولی نیگا مهریه شون چقد کمه،
دایی مامان، بزرگ خاندان ما، خــیلی جدی، انگار که بخواد فصل خطاب بگه، برگشت گفت:
سیصد و شصت و پنج تا سکه، به نیت سیصد و شصت و پنج روز سال!‏

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

108

ببینین مساله اونقدر هم که فک می‌کنین پیچیده نیس. بیخود خودتون رو گیج نکنین.
بچه که یک سالش تموم میشه، نمی‌گن دو سالشه، یا رفته تو چی‌چی یا از تو چی دراومده.
می گن یه سالشه. همین.

یعنی هر سال سر ِ این بساط داریم ما...

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

107

سئوالای اساسی رو باید هر چند وقت یک‌بار دوباره از آدم بپرسن.
نامردیه که آدم پاسوز ِ جوابای چند ماه پیشش بشه.

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

106

می‌خواد درست باشه، می‌خواد غلط
ولی این که یکی یه خط ایرانـسل داشته باشه، یه هـمـراه اول
و برای هر کدوم هم یه گوشی
واسه من دلیل لازم و کافیه که آدم عنیه.‏

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

105

- کوبیده سیخی چنده؟
+ هیفده تومن.
- آها. من یه دور بزنم بقیه کبابا رو هم ببینم، برمی‌گردم...

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

104

به نظرم يكي از مهم‌ترين وظايف هر مادري اينه كه هر جا (حالا غير از خونه خودشون) بچه‌اش مي‌ره توالت، بعدش بره بررسي كنه كه بچه‌هه در و ديفال رو گهي نكرده باشه.
خيلي زور داره بري توالت، وايسي به سابيدن عن و گه‌هاي يكي ديگه، كه يه وقت بعدي فك نكنه اين شاهكار تو بوده...

با تشكر ازعلي تجدد كه اولين پستي كه ازش خوندم مضمون مشابهي داشت.

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

103

می‌گم اسم شرکت‌هام خیلی وقته قهقرا رو رد کرده‌ها!...
چوب لباسی‌های توی ِ توالت‌های دانشگاه هست؟
اسمش «توشه نگهدار»ه
محصول شرکت «تمیز گسـتر اندیشـان»...

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

102

بیرون که می‌رم یا از همون اول دستشوییم می‌گیره، یا از ترس این که ممکنه دستشوییم بگیره و دستشویی پیدا نکنم استرس می‌گیرم و در نتیجه دستشوییم می‌گیره. اینه که دقیقن می دونم اگه تو هفت‌تیر باشی کجا می‌تونی بری خلا و اگه تجریش باشی کجا و قس‌علی‌هذا...‏

برنامه‌ی بعدیم اینه که نقشه‌ی خلاهای شهر رو آماده کنم و در اختیار عموم قرار بدم‏.‏

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه

101

سخت ترين كار دنيا موندن با آدميه كه از «از دست دادن» نمي ترسه...‏

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

100

- هر گل یه بویی داره...

+ لابد تو هم می‌خوای همه گل‌ها رو با هم بو کنی؟!‏

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

99

یکی از تخصص‌های مامان پیدا کردن فیلم رقص «همه با هم»ی تو ماهوارس.
اغلب هم با نوکیا 1100 گرفته شدن و فقط یه مشت رنگ مالیده شده که بالا پایین می پرن از توش معلومه.
حرف هم بهش بزنی می‌گه از این شـورت و کُرستیا که شما می‌بینین که بهتره!‏

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

98

خوب نظر من اینه که اگه با دردِت، کمبودت، بشینی گوشه‌ی خیابون گدایی کنی،
شرف داره به این که باهاش جلب توجه و ترحم کنی.

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

97

داشتیم همه با همی فیلم می دیدیم. توش بهمن میاد و یه عده زیر بهمن می مون. داداش بزرگه با کلی تعجب می گه مگه بهمن گرد نیس؟ مگه مثه توپ نیس؟!‏
تا همین چند وقت پیش هم فک می کرد نسبت هیکل مورچه و مورچه خوار همونه که تو کارتونش نشون می داد.‏

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

96

همکارها دو دسته هستند‏:‏
یا حرفهایت را می فهمند، یا نمی فهمند.‏
که این همان پنج دقیقه ی اول معلوم می شود. بعدش دو سال هم زور بزنی نمی توانی چیزی را عوض کنی.‏

95

همه ی کارها وقتی که فکر می کنی تموم شدن، فقط سی درصدشون انجام شده...‏

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

94

به یاد ندارم هیچ وقت دو ماه متمادی اف اف ما سالم بوده باشه. دقیقن نمی دونم چی می شه، اما آخر دوباره باید از توی حیاط هوار بکشیم کیــــــــــــه؟ بعد از چار پنچ بار کیه کیه کردن و جواب نشنیدن، بریم در رو باز کنیم.
البته توپ ترین موقعش وقتی بود که بابا اشتباهی سیم درباز کن رو به سیم زنگ وصل کرده بود.
هر کی زنگ می زد، در وا می شد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

93

همیشه با توپ ترین راننده تاکسی ها، تو بدمسیرترین خط ها آشنا می شم.

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

92

مامان می گه من روزه می گیرم اما اگه گشنه یا تشنه ام شه، می خورم.

تریپ  گردن کلفتی واسه خدا

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

91

کور می شی بدبخ. بیا عقب بشین نیگا کن.

خطاب به پشه ای که نشسته رو مانیتور

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

90

کوچه رو صندلی چیدن، یکی هم آوردن عربده می کشه اینا دست می زنن...
بعد نیم ساعت دست زدن حوصله شون سر رفت درخواست روضه کردن...
حالا دو ساعته مداحه عربده می کشه اینام زار می زنن...

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

89

آدم تا وقتی می تونه غصه هاشو بنویسه، یعنی هنوز حالش خوبه...

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

88

فک کن بچه شون رو آوردن نشوندن، جلوش نماز خوندن، که یه وقت تو مدرسه سوتی نده.
حالا بچه هه نماز خوندن اینا رو کرده مبدا تاریخ:

- اون روز که مامانم اینا نماز خوندن...
- دو روز قبل از این که نماز بخونین...
- فردای اون روزی که نماز خوندین...
...

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

87

فکر می کردم خودم کشف کردم که لپ تاپ رو شیکمم باشه گرسنگی رو نمی فهمم، 
الان فهمیدم صحابه هم موقع گرسنگی سنگ به شکمشون می بستند...

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

86

سه روزه دارم جزوه می نویسم و نوت بر می دارم و پرینت می گیرم که تو مترو قبل از امتحان بخونم...

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

85

مغز فرقش را می فهمد...
پوست نمی فهمد...
پوست فقط لمس شدن نیاز دارد...
وقتی نیست، خودت خودت را بغل کن. نوازش کن. ببوس...
نگذار پوستت غصه بخورد...

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

84

عمیق ترین یأس های فلسفیت رو عصر آخرین روز تعطیلات،
در حالی که همه ی مشقات مونده، تجربه می کنی...

83

 نمی کنن برای صحنه سازی هم که شده بگن قاضی، یا نمی دونم قوه ی قضایـیه، یا فلان مسئول مربوطه زنــدانی ها رو آزاد کرد...

۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

82

اون وقتا بود (لابد هنوز هم هست)، عروس که می رقصید یه جماعتی از دخترا دورش می چرخیدن و دست می زدن و می رقصیدن. گاهن هم یکی شون می رفت وسط با عروس می رقصید...
هیچی. یکی هس زندگیش همینجوریه... یه راند هم من باهاش رقصیدم.

فقط همین.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

81

ببینید، عزیزان، برای ماله کشیدن روی حرکات یه نفر، سعی کنید جمله ی بهتری پیدا کنید...
من نگفتم قصد دارم باهاش ماهی شکم پر درست کنم، که از این که «هیچی تو دلش نیس» خوشحال بشوم...

80

آیا آن استادی که زندگی را بر تو سخت کرد، ندید که چگونه اخیرن یک دانشجو از دانشکده فیزیک خودکشی کرد؟
خداوند بر دلها وگوشــهايشان مهر نهاده  و ایشان نمی بینند...  خودشان بمیرند ان شاء ا...

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

79

امروز مچ ِ خودم را در حالی گرفتم که در حین یک بگومگوی کاری، انگشترم را ناخودآگاه به انگشت ِ حلقه منتقل کرده بودم...


انگار بخواهی بگویی من صاحاب دارم. اینجوری خوردم نکن...

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

78

 شما را با خودشان خوشبخت می خواهند و بی خودشان بدبخت...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

77

فعالیت های پیرمرد در هفته ای که گذشت:
  • ور رفتن به سایت شخصیش.
  • نصب نرم افزارهای گوشی جدید خانمش و ور رفتن به آنها.
  • تماس های پی در پی برای بررسی این که چرا مبلغ پژوهانه اش را کم کرده اند.
  • فرستادن ایمیل های متعدد به شاگردان اسبقش برای این که یک مقاله ای چیزی از خودشان در کنند بدهند این ویرایش کند.
  • جویدن مغز من حداقل سه ساعت در روز در تعریف از خودش...

76


بریم دماغمونو عمل کنیم، لااقل واس خاطر این که دماغه نیفته کمتر گریه کنیم...

75

این دفعه که یه دختر پشمالو دیدین به این فک کنین که انقد درد ِ تویی داشته که تحمل درد ِ بیرونی رو نداشته.

برعکس وقتی آدم عصبانیه دلش می خواد سر یکی خالیش کنه. حتا اگه شده سر ِ پشمای خودش.

74

وی در تـمـــــام طول مسیر با دو انگشت شست و اشاره «لینا گردالی های ریز»* را در می آورد و
طوری که با لبهایش تماس پیدا نکنند، دانه دانه می خورد.
در انتها نیز دستمال مرطوبی از کیفش درآورد و دو انگشتش را پاک کرد.

* از اینا که ما با یه حرکت همش رو خالی می کنیم ته حلقمون.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

73

حالا غیبتش هم می شه،
ولی این لباس ِ گوگوش رو من تن ِ اسب امام حسین دیده بودم...

- در رابطه با پخش کنسرت گوگوش در فارسی1.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

72

دروغ شنیدن،
اگر دردی داشته باشد،
درد ِ«چرا فکر کرد من تحمل شنیدن واقعیت را ندارم» َش
است...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

71

یک عاشقانه ی مینیمال:‏

«باش»

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

70

مسخره ترین چیز ِ دنیا این ِ که آدمی رو که بخاطر متفاوت بودنش جذبش شدی، سعی کنی مثل ِ بقیه آدم ها کنی...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

69

لذت های بزرگ رو تنهایی تجربه کردن، عـــذابه...‏

۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

68

نمی شود وقتی از جنسیتت برای جلب مشتری استفاده می کنی، انتظار برابری داشته باشی...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

67

آدمیزاد باید در یک عصر خنک اردیبهشتی که برمی گردد خانه،
از جلوی بوفه رد شود و زوج های دانشجو را در آغوش هم ببیند،
کوله اش را روی شانه ها بالا بیندازد،‏
و خوشحال باشد که به کسی وصل نیست...‏

66

تهوع آورش اینه که وقتی داری نوشته ی یکی رو نقد می کنی، کس دیگه ای در تایید حرف های تو بگه «خوشم نمیاد از فلانی، کلن...»‏

۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

65

یادم بمونه از کسی که به عطسه اش (حالا چیزای ناجور به کنار) هم اجازه ی ابراز وجود نمی ده، انتظار اعتقاد به آزادی بیان و غیره و ذلک نداشته باشم...‏


64

این پست صرفن جهت دهن کجی به عوامل فیلـــتـــر نوشته شده و ارزش دیگری ندارد...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

63

سوءتفاهم ها و توهم های یک طرفه ی عاشقانه، همه از دل فرهنگ تـــخمی ای بیرون می آید که عقیده دارد سکوت علامت رضاست و دل به دل راه دارد و این دست کس‌شعرها...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

62

شَنگ فک می کنی تموم می شه؟
- وقتی تازه بیست درصد ِ اولین تمرین ِ سری ِ دوم تمرینا، که ددلاینش هفته ی پیش بوده رو انجام دادی...

61

هیچ استادی دلش برای علم نسوخته... همه شان شما را به چشم امتیاز و گروه و ارتقا و اضافه حقوق می بینند...

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

60

چهار بار وسط حرفامون تلفن قطع شده، بعد هر چهار بار که دوباره زنگ زدم از اول با همون اشتیاق می گه:
«ســـــــلام، چطــــــوری؟ خــــــــــــــوبی؟»‏
یعنی عاشـقـشم...‏

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

59

سر میز شام، وقتی یک نفر جا نشده:

- من و شَنگ...

جمله باید این طور ادامه پیدا می کرده که: «می تونیم روی یه صندلی بشینیم.»... منتها گوینده نگاهی به کـــون خود می اندازد و نگاهی هم به کـــون شَنگ، و نا امیدانه جمله را این طور تمام می کند:

- ... خـیـلی پَـهـنیم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

58

فلشه رو هر چی می زنم درمیارم، کامپیوتر نمی شناسدش...
تف که می زنم سرش درست می شه...

راه های قدیمی همیشه جواب داده...

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

57

"دوستت دارم" زمان دارد. یعنی از یک زمانی در گذشته آغاز شده و تا یک زمان نامعلومی (از نظر شنونده تا ابد) ادامه می یابد...
"می خوامت" اما مال لحظه است. یعنی همین لحظه، هورمون ها بالا پایین شده اند یا چه، که می خوامت. نه گذشته ای دارد نه آینده ای. نه مسئولیتی ایجاب می کند و نه حقی می آفریند...
لذا واقعی تر است.

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

56

این که من شـاهیـن نجفی و کلن رپ سیـاسـی دوست ندارم، از همون جنسه که واسه دور هم بودن شطرنج و حُکم رو دوست ندارم...
کلن دوست دارم وقتی قراره حال کنم، فکر نکنم...‏

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

55

یخچال پُکیده... تو خونه می گردم هله هوله هایی رو که خواهرم خریده پیدا می کنم می خورم...
به این نتیجه رسیده ام که ان رو هم اگه ترش کنی بدی دست این با اشتها می خوره...

۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه

54

همین که پاتو می ذاری تو خونه، قبل ِ این که درست و حسابی ماشین رو خالی کنی، شیکمه اس که عقده های یه هفتش رو خالی می کنه و از توالت که بیرون میای کأنّه تخته صاف شده... 

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

53

- یه لحظه ببخشید، الان می رسم خدمتتون...
سیگارتی روشن کرده، با پا به وسط پاساژ شوت می کند و بر می گردد.
- فرمودین لارژ ِ کدوم رو می خواین؟...

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

52

تهوع های بی دلیل، یعنی ذهنت نمی تواند اتفاق افتاده را هضم کند...

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

51

یک سوم عمرمون به پریود می گذره...
آیا می شه به کسی که گاهی از خواب هاش، که اونم یک سوم عمرشه، می نویسه، برچسب زد؟...

همش باید آدما رو به روشنفکرنما و "من" تقسیم کنید؟

50

این که "به عمرم اینجوری نبودم" و "بدم میاد از این جور آدما"، دلیل نمی شه که حق حیات ندارن...

- حق حیات، شامل حیات تو نِت هم می شه.

49

برای این که خودش را در خفن ترین دسته جا کند، مردم را دسته بندی می کرد...

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

48

چه آقای مهربونی. انگار می خواد با من دوست شه. بپرم بغلش...



بوشوِگ (سگ آویزونه تو لوک خوش شانس)

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

47

دمپایی پاره بیار، جوجه ببر...

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

46

و خدا گوگل تِرنسلِیت را آفرید...
دُرُست. ولی تو نمی خوای یه نیگا رو ترجمه اش بندازی بعد تحویل بدی؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

45

به اندازه ی کافی آدم توی این دنیا هست، سَر ِ آدم ها نجنگید...

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

44

گزارش کار تحویل دادن 18 مِگ! قرار بوده یه فایل ورد باشه حالا.
موندم چی توشه...
می بینم برداشتن یه آیکون آی سی مانند درست کردن، بعد روش که کلیک می کنی یه اکسپلورر باز می شه که یه آی سی گنده بک گراندشه، اسم خودشون رو هم رو آی سی نوشتن. فایل وردشون اون جاست. 8 مگ...

چل سالتونه. نکنین این کارا رو...

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

43

تا حالا قطره نریختین تو دماغ بچه، بعد هم صبر بکنین خیس که خورد با این لوله هایی که یه گومبولی لاستیکی سرش داره هر چی اون تو هست در بیارین،
که آرزو کنین کاش زودتر بزرگ شه یاد بگیره دست بکنه تو دماغش...

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

42

آخه لامصب این برنامه اوپن سورسه. دو روزه هزار جور بامبول درآوردم، دانلود نمی شه که نمی شه...
همه مشقامونم از تو همین داده...

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

41

خنگ! اون "پی آر"ی که تو تقویم یه دختر می بینی، تاریخ تحویل پروژه نیست.

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

40

بعدها مورخان از سال 88 به عنوان سالی که خدا چهره ی واقعی خودش را نشان داد، یاد می کردند...

39

40 ساله دیگم بگذره من نمی فهمم چی تو مغز این ملت می گذره! از یارو می پرسی خیابون فاطمیه کجاست؟ می گه نمی دونم ولی مدرسه رضویه از این وره!

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

38

جای گازها این قدرت را دارند که ثابت کنند گذشته واقعی بوده است...

37

جهنم همان بهشت است، وقتی حس بویایی را از شما گرفته باشند...

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

36

ملت خوشحالی هستیم... خیلی راحت به خودمون اجازه می دیم در مورد چیزی که درست نفهمیدیم، قضاوت کنیم.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

35

شما باشین به کسی که بالای برگش نوشته "به نام مهندس هستی" چن می دین؟ نه خداوکیلی؟

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

34

گودر که پاک نکنه تنها راه اینه که خط خطی کنی پستاتو...

۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

33

فروشنده‌های مترو همیشه ازآدمای موهومی حرف می‌زنن که خیلی پیگیرچیزای اینان. خانومایی که سوتین نسا خواسته بودن، خانومایی که سایز بزرگ می‌خواستن.

32

قبلن هم گفتم، بعد از کنکور آدم افسردگی بعد از زایمان می گیره که کاملن طبیعیه. اصلن خودتون رو ناراحت نکنین.

31

هر چی هم کانالای بی ناموسی ماهواره رو پاک می کنم بابا باز میره یه کس و کون پیدا می کنه میاد می گه: بیا اینم ماهواره. همش همینه دیگه...

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

30

یارو مستاجر گ زنگ زده می گه خونتون مورچه داره. بعد بابا می گه می خوای مورچه خوار بخرم؟...
بعد خودش باورش شده... آشپزخونه پر مورچس می گه مورچه خوار خونه ی گ رو بیاریم اینارم بخوره.

29

بیشترین احساس دلتنگی رو وقت خدافظی دارم... بعدش دیگه یادم میره.
خوبیه تک سلولی بودن.

28

در صفحه الگو، پیوندهای پیمایش زبانه "سفارشی کردن طرح خود" را جستجو کرده و روی آن کلیک کنید.

چیز مغزایی که همه چیزو فارسی می کنن...
باید یه دور برم تو گوگل ترنسلیت کپی اش کنم، ببینم یعنی چی حالا!

27

یه آی دی روشن دیدم تو لیست مسنجرم پریدم روش
اصن هم نیگا نکردم که آی دی خودمه
اسمایلی ریسه هم فرستادم که چه مثه هم سلام احوالپرسی می کنیم.

26

در محله ای زندگی می کنیم که واسه موبایل نقطه ی کوره. پارازیت سازها درست بالای سرمون هستند و به زودی تخمامون جوجه می شن. کابلهای تلفنش هم فیبر نوریه و نمی شه ای دی اس ال گرفت...
بعد می گن چرا آدم اختشاشگر می شه.

25

عکس پسر کروب رو دیدین؟ تپلی، بی پشم... منم بودم بعید نبود وسوسه شم تهدید به تجاوزش کنم.
:))

24

مفهوم "کظم غیض" زمانی ارزش بوده که یارو شمشیر برمی داشته می رفته طرف مغضوبش رو می کشه...در حال حاضر آدم سالم کسیه که خشمش رو نشون بده. همونطور که خوشحالیش رو...

23

تو یَک آوازَه خوانی بیش نیستی...

22

واسه توالتی که چاهش خرابه، حالا تو بیا یه فن بذار اندازه موتور موشک...چه حاصل!

21

دیشب تا صبح داشتم با این استاده سر و کله می زدم که پاسم کنه... خوابش خیلی منطقی بود همه چیزش ردیف... فقط انگار به زور یه تیکه ی بی ناموسی قاطیش کرده بودن. استاده داشت برگمو رو نگاه می کرد روش نوت می گذاشت که بله، به درستی به مفهوم دخول از پشت اشاره شده... فک کن حالا درس ارتعاشات!...
تو خواب که آخرش پاس شدم. تو بیداری اما انگار داره اون دخوله تعبیر می شه...

20

من پیرمردی دیدم
با باتوم کمرش را می خاراند
و
خوشحال بود

19

ملت دقیقن چی چی ِ صد سال تنهایی رو دوست دارن؟ آیا چیزی توشه که من هنوز بعد از خوندن 100 صفحه پیداش نکردم؟

18

خوب من چیکار باید بکنم با پیرمردی که آلزایمر(گیجه یعنی کلن) داره و روزی بیست دفعه باید یادآوری کنه که دکتر واسه زانوش شیاف مسکن بهش داده اما دوست نداره استفاده کنه.
یعنی نمیذاره یه دقیقه از فکر سولاخ کونش دربیام...

17

آرایشگاه زنانه:
- یه وقت می خواستم برای اول اسفند
+ صفورا جون اول اسفند نیستن
- خوب دوم اسفند، هر وقت صفورا جون! هستن
+ شماره ی اشتراکتون؟
- ندارم
+ صفورا جون بدون اشتراک کسی رو نمی بینن
- خوب چطوری می تونم اشتراک بگیرم؟
+ صفورا جون قبل از عید اشتراک جدید نمی گیرن
_ (کس ننه‌ی صفورا جون)


بعد برین 18 سال درس بخونین

16

دامپزشکی می خونه. برداشتن بردنشون طویله، نمی دونم کجا... یه خره راست کرده افتاده دنبال این. یه جور بدی نیگاش می کرده و هر جا می رفته دنبالش میومده... نشسته داره به خودش فوش میده:
خاک تو سرت کنن مهسا. یه دونه خواستگار نداری. اونوقت خرا می افتن دنبالت...

15

من الان فقط به اعدامی ها یا سلینجر یا هر کس دیگه ای که بمیره، فقط حسودیم می شه.

14

منت ندارد... به خدا نگران شدن منت ندارد.

12+1

مهره ی سولاخ دار رو زمین نمی مونه.

12

ويروساي كامپيوترم بر اثر كهولت سن از بين رفتند.

11

من یاد گرفته ام آدم ها نه دروغ می گویند، نه زیر حرفشان می زنند. اگر چیزی می گویند، صرفن احساسشان در همین لحظه است. نباید خیلی رویش حساب کرد.

10

من نمی دونم چرا همه ی استادا فقط سر ِ طراحی سوالای پایان ترم خلاق می شن؟

9

کاش زودتر امتحانا تموم شه... زخم بستر گرفتم.

8

من موندم، شما که فقط بلدی مدل جغدی بزنی موهای آدمو، واسه چی برمی داری شیش تا مجله می دی دست آدم که انتخاب کن؟

7

نگارنده پس از اینکه متوجه می شود امتحانش پس فردا است، نه فردا، خواب به کل از چشمانش می پرد و تا خود صبح خوشحال و سرحال به کس چرخ زدن می پردازد.‏

6

می خوام بدونم این که یکی تو موقعیتی بوده که می تونسته خیلی دزدی کنه و نکرده، افتخاره؟

5

آخونده اومده در مورد حکم شرعی بلوتوث و اس ام اس زدن به همکار مرد صحبت می کنه.

4

نباید یه دانشجوی کون گشاد با یه استاد دل گنده پروژه برداره...نباید.

3

دوستان عزیز همکلاسی، لطف کنید وقتی می خواهید به ترتیب از همه ی دخترای کلاس خواستگاری کنید، عینن یه متن رو واسه همشون میل نزنین...دخترا رو که می شناسین، تو این موارد نخود تو دهنشون نمی خیسه...

2

بيشترين چيزي كه منو تحريك به وب چروني مي كنه ددلاين هاست...

1

در کیفم شیش طاق بازه، بعد آب دارچی مون اومده رفته توش می گه خوردنی چی داری؟ می گم هیچی. یه بسته نوار بهداشتی پیدا کرده می گه این چیه پس؟
هر چی می گم خوردنی نیس بی خیال نمی شه! آخر خودش دیده، راهشو کشیده رفته...