آدمیزاد باید در یک عصر خنک اردیبهشتی که برمی گردد خانه،
از جلوی بوفه رد شود و زوج های دانشجو را در آغوش هم ببیند،
کوله اش را روی شانه ها بالا بیندازد،
و خوشحال باشد که به کسی وصل نیست...
از جلوی بوفه رد شود و زوج های دانشجو را در آغوش هم ببیند،
کوله اش را روی شانه ها بالا بیندازد،
و خوشحال باشد که به کسی وصل نیست...
۲ نظر:
گربه دستش به گوشت نمیرسید میگفت بو میده!!!
مث جکه اون یارو تو اتوبوسه که چادر زنه لای کونش گیر کرده بوده و ...
در هر دو صورت بدبختیای خودشو داره
ارسال یک نظر