۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

124

بچه بودیم یه مسابقه‌ای بود دور ِ صندلیا می‌چرخیدیم، موزیک که قطع می‌شد باید زود می‌شستیم روشون. یادتونه؟
امروز تو مترو یه جا خالی شد، کوله و زنبیلمو از رو زمین ورداشتم همین‌جوری عقب‌عقب با کــون به سمت جائه می‌رفتم،
یهو یکی نشست زیرم.
یاد ِ اون افتادم... تجدید خاطره‌ای هم شد...

۷ نظر:

تفنگ بازی گفت...

hahahahahah

amir hossein گفت...

خوش به حال اون که نشست زیرت.البته به چشم خواهری

سمیرا جووووون گفت...

یعنی کلی خندیدم ... واقعا عین همون بازیه.. بعضیا به معنای واقعی خودشونو به کوری میزنن

... گفت...

کلی از مطالبتو خوندم..خوشم اومد

نارسیس گفت...

سلام

مدتهاست این وب را می خوانم نمی خواستم چه اینجا کامنت بذارم مثل بعضی جاها از آدم می خواست یک هویت انتخاب کنه انگار که ما کلا بی هویتیم گرچه شاید حقیقت امر هم همین باشه
بگذریم مهارتت در نوشتن ومخصوصا به اختصار نوشتن مثال زدنیه به نظرمن می تونی یک مینی مال نویس تمام عیار بشی
خیلی بعضی ها می تونن مطلبی یا قضیه ای رو از وسط روایت کنن و طوری که اولش هم برای مخاطب روشن بشه ولی شما می تونید از اواخر یک روایت شروع کنین وگاهی هم حتی برعکس روایت کنین واز مسائل وموضوعات بی اهمیت طرحی عالی وادبی با چاشنی طنز قدرتمند بسارین
واین برای مخاطبی مثل من که کارش شعر کلاسیکه لذت بخشه
خوشحال میشم به منم سری بزنی

ناشناس گفت...

از شماره 1 تا این آخرین مطلیت رو خوندم حذذذذذذذذذذذذذذذذ کردم
آفرین
فیدنو گذاشتم توی My Yahooم دیگه همیشه میخونمت

علیرضا گفت...

خوب نیست میری مترو کلی بازی میکنی بعدمیری خونه (زوو -مسابقه دو تونل وحشت و...)