۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

1

در کیفم شیش طاق بازه، بعد آب دارچی مون اومده رفته توش می گه خوردنی چی داری؟ می گم هیچی. یه بسته نوار بهداشتی پیدا کرده می گه این چیه پس؟
هر چی می گم خوردنی نیس بی خیال نمی شه! آخر خودش دیده، راهشو کشیده رفته...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

به نام خدا، اول جا داره از پدر و مادرم، معلم دوران دبستانم، جانبازان، شهدا، روح امام راحل و باالاخص البرز به خاطر پیشنهادش و تو به خاطر عملت کمال تشکر کنم.

Unknown گفت...

هاهاها! همه ی پستهاتو خوندیدم :دی
حالا با خیال راحت میشینم برای امتحان فردا می خونم!!! :))