۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه

149

خودش ماهی هوار میلیون حقوقشه،‏
 کلی هم از بساز بفروشی کاسبه،‏
 باز امکان نداره از یه یقّرونی که برای یه کس‌شعری می‌دن بگذره.‏

بعد من که می‏‌گم ترم تموم شد، اسمم رو برای تی‌اِی درس رد کنین،‏
  .زنگ زده به مدیر گروه می‌گه پولش که اصلن مهم نیست. فقط برای این که رسمیت پیدا کنه اسمش رو رد کنین

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

148

کاغذ گیرکرده بود تو پرینتر،‏
اینم با پنجول و انبردست و پیچ گوشتی افتاده بود توش، هر کار می‌کرد درنمی‌اومد.‏
من موچینم رو برداشتم یه جوری که فقط نوکش معلوم باشه، آماده بودم هر وقت گف فلان، پنس صداش کنم.‏
بعد می‌گه این موچینت رو یه دقه می‌دی!‌‏

دریده شدن پیرمردا به خدا! کی زمان ِ ما اینجوری بود؟ موچین چه می‌دونسن چیه؟
 

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

147

مامان پرسید چرا ظرف غذات رو نیاوردی؟
گفتم اینا هول دادن، از مترو که پیاده شدم دیدم فقط دسته‌ی زمبیلم تو دستمه.‌‏ بعدم دیگه قطار رفته بود.‌‏
داداشه می‌گه پس فک کردین چرا روزای اول خدمت من هفته‌ای سه روز امام حسین افتاده بودم؟ هر بار سوار مترو می‌شدم نصف مهره‌منگوله‌ها و ستاره‌های لباسم کنده می‌شد، می‌رفتم دوباره بخرم.‏

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۳, شنبه

146

داره با تلفن حرف می‏‌زنه، گوشی رو می‌گیره رو شکمش از من می‌پرسه:‏
ما چیز ِ ناجور داریم که بدیم اینا چیز کنن؟
منظورش اینه که تونر ِ پرینتر خراب داریم که بدیم اوراق کنن باهاش این یکی تونره رو درست کنن؟

ینی اگه تو مغزش هم نشسته باشی، باز نمی‏‏‌فهمی چی داره می‌گه.‏

145

یه ضرب المثل آباده‏‌ای هست که باید آویزه گوشم کنم:‏
غُلاغ سر سُندِی هولــِـیها.‏
ینی کلاغ سر ِ گه که می‌شینه واویلا. [هی می‏‌خواد خودش رو تمیز کنه، بدتر می‌زنه همه جا رو گهی می‌کنه.]‏
منظور اینه که زودتر بکش بیرون. هم نزن.‏

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

144

شاگرد ِ این استاده مقاله فرستاده، داورا گفتن این برکینگ ساینسه‏...‏
مقاله ما رو هم گفتن برکینگ کیر ِ غوله. خسته نباشین.‏

پ.ن. به یاد گودر خدابیامرز