سر بعلهبرون ِ داداشه، توی اون هاگیرواگیر که همه سرِ مهریه چونه میزدن،
که نمدونم دختر ما آدم معمولی نیس و تحصیل کرده اس و فلان،
اینام که فامیلای مام همه تحصیل کردن ولی نیگا مهریه شون چقد کمه،
دایی مامان، بزرگ خاندان ما، خــیلی جدی، انگار که بخواد فصل خطاب بگه، برگشت گفت:
سیصد و شصت و پنج تا سکه، به نیت سیصد و شصت و پنج روز سال!
که نمدونم دختر ما آدم معمولی نیس و تحصیل کرده اس و فلان،
اینام که فامیلای مام همه تحصیل کردن ولی نیگا مهریه شون چقد کمه،
دایی مامان، بزرگ خاندان ما، خــیلی جدی، انگار که بخواد فصل خطاب بگه، برگشت گفت:
سیصد و شصت و پنج تا سکه، به نیت سیصد و شصت و پنج روز سال!
۱ نظر:
نفوذی داشتن
(تف سربالا)
ارسال یک نظر