۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

133

کل هارد رو فرمت کردم، از اول ویندوز و درایورا و همه مصیبتا رو نصب کردم، انگار نه انگار.
همه اون دردایی که قبلن داشت الانم داره.
حس می کنم ویروسا بلند شدن، زیر پاشونو جارو کشیدم دوباره نسشتن...

132

واقعیت اینه که یا باید روزی چهار ساعت توی راه باشم،
یا پول ِ چهار ساعت کار کردنم رو بدم برا تاکسی.
خوب من اولیش رو ترجیح میدم...

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

131

از نظر ِ بابا دوای همه‌ی دردا پیازه. هر کی از هر دردی می‌ناله می‌گه سعی کن بیشتر پیاز بخوری.
امروز عمه‌ام داشت می‌گفت سرما خوردم. بابا گف اگه پیاز خورده بودی اینجوری نمی‌شدی.
عمه‌ام گف آخه از فلانی گرفتم. بابا گف باشه، همین پیاز که زیاد می‌خوری باعث می‌شه آدما ازت فاصله بگیرن سرما نخوری ازشون.

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

130

تمرین‌ها رو دوستان ایمیل زدن، فقط باید یک کم ریختشون رو عوض کنم که تابلو نباشه کپ زده‌ام، بعد تحویل بدم.
می‌شینم با خودم فک می‌کنم می‌گم نه، تو صد ساله دیگه‌ام زور بزنی نمی‌تونی اینا رو حل کنی.
بذا نمره ای که لایقشی رو بگیری...

«گشادی همچون مورچه‌ی سیاهی است که در شبی تاریک بر روی سنگ ِ سیاهی راه می‌رود.»

۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

129

یعنی اگه ما بریم با یه استادی که ده ساله یه جور امتحان می‌گیره یه جورم نمره می‌ده، واحد برداریم همون ترم کل سیستمش کن‌فیکون می‌شه.
فقط هم همون ترم ‌ها! بعدش برمی‌گرده به روال ِ سابق...