۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه

82

اون وقتا بود (لابد هنوز هم هست)، عروس که می رقصید یه جماعتی از دخترا دورش می چرخیدن و دست می زدن و می رقصیدن. گاهن هم یکی شون می رفت وسط با عروس می رقصید...
هیچی. یکی هس زندگیش همینجوریه... یه راند هم من باهاش رقصیدم.

فقط همین.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

81

ببینید، عزیزان، برای ماله کشیدن روی حرکات یه نفر، سعی کنید جمله ی بهتری پیدا کنید...
من نگفتم قصد دارم باهاش ماهی شکم پر درست کنم، که از این که «هیچی تو دلش نیس» خوشحال بشوم...

80

آیا آن استادی که زندگی را بر تو سخت کرد، ندید که چگونه اخیرن یک دانشجو از دانشکده فیزیک خودکشی کرد؟
خداوند بر دلها وگوشــهايشان مهر نهاده  و ایشان نمی بینند...  خودشان بمیرند ان شاء ا...

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

79

امروز مچ ِ خودم را در حالی گرفتم که در حین یک بگومگوی کاری، انگشترم را ناخودآگاه به انگشت ِ حلقه منتقل کرده بودم...


انگار بخواهی بگویی من صاحاب دارم. اینجوری خوردم نکن...

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

78

 شما را با خودشان خوشبخت می خواهند و بی خودشان بدبخت...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

77

فعالیت های پیرمرد در هفته ای که گذشت:
  • ور رفتن به سایت شخصیش.
  • نصب نرم افزارهای گوشی جدید خانمش و ور رفتن به آنها.
  • تماس های پی در پی برای بررسی این که چرا مبلغ پژوهانه اش را کم کرده اند.
  • فرستادن ایمیل های متعدد به شاگردان اسبقش برای این که یک مقاله ای چیزی از خودشان در کنند بدهند این ویرایش کند.
  • جویدن مغز من حداقل سه ساعت در روز در تعریف از خودش...

76


بریم دماغمونو عمل کنیم، لااقل واس خاطر این که دماغه نیفته کمتر گریه کنیم...

75

این دفعه که یه دختر پشمالو دیدین به این فک کنین که انقد درد ِ تویی داشته که تحمل درد ِ بیرونی رو نداشته.

برعکس وقتی آدم عصبانیه دلش می خواد سر یکی خالیش کنه. حتا اگه شده سر ِ پشمای خودش.

74

وی در تـمـــــام طول مسیر با دو انگشت شست و اشاره «لینا گردالی های ریز»* را در می آورد و
طوری که با لبهایش تماس پیدا نکنند، دانه دانه می خورد.
در انتها نیز دستمال مرطوبی از کیفش درآورد و دو انگشتش را پاک کرد.

* از اینا که ما با یه حرکت همش رو خالی می کنیم ته حلقمون.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

73

حالا غیبتش هم می شه،
ولی این لباس ِ گوگوش رو من تن ِ اسب امام حسین دیده بودم...

- در رابطه با پخش کنسرت گوگوش در فارسی1.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

72

دروغ شنیدن،
اگر دردی داشته باشد،
درد ِ«چرا فکر کرد من تحمل شنیدن واقعیت را ندارم» َش
است...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

71

یک عاشقانه ی مینیمال:‏

«باش»

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

70

مسخره ترین چیز ِ دنیا این ِ که آدمی رو که بخاطر متفاوت بودنش جذبش شدی، سعی کنی مثل ِ بقیه آدم ها کنی...